کد مطلب:212762 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:69

معروف بن خربوذ مکی
شیخی جلیل القدر و عابدی بلند پایه و یكی از اصحاب اجماع است كه حدیث منقول از او در شمار صحاح آورده می شود [1] او بین عامه و خاصه معروف بوده است. [2] .

معروف بن خربوذاز اعاظم صحابه ائمه بزرگوار، حضرات علی بن الحسین [3] و محمد بن علی [4] و جعفر بن محمد الصادق [5] علیهم السلام بوده، و امتیاز مخصوص وی به كثرت عبادت اوست.

همان گونه كه در شرح حال جمیل بن دراج گذشت، وقتی كه فضل بن شاذان از سجده طولانی ابن ابی عمیر در شگفت شد، ابن ابی عمیر داستان شگفتی خود را از سجدهای جمیل بن دراج ذكر كرد و گفت كه جمیل بن دراج به او گفته بود كه سجده طولانی اش در مقایسه با سجده های طولانی معروف بن خربوذ، بس ناچیز بوده است. [6] .

معروف بن خربوذ، به كثرت عبادت و طول سجده كه غایت خضوع و منتهای عبادت است، و اقرب حالات بنده به نزد پرودگار، و اشد اعمال بر ابلیس است، معروف و محل



[ صفحه 325]



توجه بوده است. او این نشانه از شیعه راستین علی (ع) بودن را، كه - به فرموده امام صادق (ع) - معروف بودن به عبادت است [7] ، به خوبی دارا بود.

مرحوم كلینی، در كافی، باب علامات و صفات مؤمن، از معروف بن خربوذ، از امام باقر (ع) روایت می كند كه فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام نماز صبح را، در عراق، به جماعت گزارد؛ چون رو برگردانید، مردم را موعظه فرمود و از خوف خدا گریست و آنان را نیز گریاند، سپس فرمود: هان به خدا، در زمان دوست و رفیقم پیغمبر (ص)، مردمی را می شناختم كه در بامداد و شام ژولیده و گرد آلود و گرسنه بودند، پیشانی آنان (در اثر سجده) مانند زانوی بز بود، شب را برای پروردگار خود با سجود و قیام می گذرانیدند، گاهی روی پا ایستاده و گاهی پیشانی به زمین می گذاشتند،با پروردگار خود مناجات نموده، و آزادی خویش را از آتش دوزخ طلب می كردند. به خدا كه آنان را، با این حال، دیدم كه ترسان و نگران بودند. [8] .

ابن اثیر، در اسد الغابه، در ذیل حالات بشیر بن تیم صحابی، نقل كرده كه معروف بن خربوذ از بشیر بن تیم روایت می كند كه در شب ولادت نبی اكرم (ص)، موبد كسری [9] در خواب دید كه شتران و گروه اسبان از دجله گذشتند و دریاچه ساوه خشك شد، و آتشكده فارس خاموش گردید... [10] .

نویسنده گوید: بنابراین روایت، معروف باید از تابعین به شمار آید.

علی بن ابراهیم تیمی از محمد اصبهانی نقل كرده كه گفت: در مكه معظمه، با معروف بن خربوذ نشسته بودیم، و عده ای نیز حضور داشتند؛ ناگاه جمعی از اهالی مدینه كه بر چهارپایان سوار بودند بر ما گذشتند. معروف گفت از ایشان بپرسید كه در مدینه چه خبر تازه ای است. ما پرسیدیم، گفتند؛ عبدالله بن حسن [11] وفات كرده است. ما به معروف خبر دادیم. طولی نكشید، عده دیگری آمدند، معروف گفت: از ایشان هم از خبر تازه مدینه بپرسید. آنان گفتند: عبدالله بن حسن غش كرده بود و به هوش آمد. معروف گفت: نمی دانم ایشان چه می گویند، الا آن كه ابن المكرمة (حضرت صادق علیه السلام) به من خبر داد كه قبر



[ صفحه 326]



عبدالله و اهل بیتش در كنار فرات است. و چنان شد كه او شنیده و خبر داده بود؛ منصور ایشان را به كوفه برد و در حبس افكند، و تمامی بر كنار فرات شهید گشتند. [12] .

از محمد بن مروان روایت شده كه گفت: من با معروف نزد حضرت صادق (ع) نشسته بودیم، پس او برای من شعر می خواند و من برای او شعر می خواندم، او از من سؤال می كرد و من از او سؤال می نمودم، و امام صادق (ع) می شنید، پس فرمود كه رسول خدا (ص) فرموده: دل آدمی از چرك پر شود، از برای او بهتر است كه از شعر پر شود. «فقال معروف: و انما یعنی بذلك الذی یقول الشعر. فقال (ع): ویحك او ویلك، قد قال ذلك رسول الله (ص)» - معروف گفت: شاید مراد رسول خدا (ص)، گوینده شعر باشد، نه خواننده شعر، حضرت فرمود: وای بر تو! رسول خدا (ص) این طور فرموده است - [13] .

نویسنده گوید: جمله «قد قال» یعنی فرمایش رسول خدا (ص)، آن طور كه تو خیال كردی و گفتی، نیست؛ بلكه فرمایش ایشان شامل گوینده، و حفظ كننده و خواننده شعر است. خدا و رسولش آگاه ترند. [14] .



[ صفحه 327]



مرحوم پدرم فرموده: سید بن طاووس (ره)، در طریق این روایت قدح فرموده. [15] .

از جابر جعفی روایت شده كه گفت: وارد شدم بر امام باقر (ع) و زید، برادر آن حضرت، نیز حاضر بود؛ ناگاه معروف بن خربوذ به مجلس وارد شد، حضرت فرمود: ای معروف! از اشعار شیرین و لطیفت، برای ما انشاد كن. معروف این شعر را خواند:



لعمرك ما ان ابومالك

بواه و لا بضعیف قواه



و لا بالالدی قوله

یعادی الحكیم اذا مانهاه



و لكنه سید بارع

كریم الطبائع حلو ثناه



اذا سدته سدت مطواعة

و مهما و كلت الیه كفاه [16] .



حضرت دست بر شانه زید گذاشت، و فرمود: این ها صفات تو است. [17] .


[1] الرواشح السماويه، راشحه سوم، ص 45.

[2] سفينة البحار، ج 2، ص 178.

[3] رجال الطوسي، ص 101.

[4] رجال الطوسي، ص 135.

[5] رجال الطوسي، ص 320.

[6] رجال كشي، ص 184.

[7] اصول كافي، ج 2، باب علامات مؤمن، ص 183.

[8] اصول كافي، ج 2، ص 185.

[9] داناترين عالم زرتشتي.

[10] اسدالغابة في معرفة الصحابة، ج 1، ص 192.

[11] عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب (ع)، معروف به عبدالله محض، و شخ بني هاشم.

[12] رجال كشي، ص 185.

[13] رجال كشي، 185 - 184.

[14] در زمينه شعر، و انواع آن مي توان اين گونه توضيح داد كه:

شعر همچون وسيله اي است كه هرگاه در جهت ناصواب به كار گرفته شود و بر اساس تخيل شكل گيرد و با تزيينات خيالي وتصويرهاي واهي عرضه شود، جلوگير راه حق مي شود و به جاي رشد، غي را به بار مي آورد، و طبيعي است كه پردازندگان به اين نوع شعر، يا پرداختن به شعر از اين ديدگاه، سرانجامي جز گمراهي نخواهد داشت. سرودن اين دسته اشعار و سرخوش بودن به اين نوع شعر، انحراف از حق به غير حق است، و اين است معني قول خداي تعالي: «الشعراء يتبعهم الغاون»؛ و در همين زمينه است كه پيغمبر (ص) فرموده است كه اگر جوف يكي از شما پر از چرك شود، بهتر از آن است كه پر از شعر گردد. از چنين اشعاري در اخبار و روايات نهي شده است.

بر عكس هرگاه كه شعر در طريق صواب قرار گيرد و بر پايه شناخت صحيح و ايمان سروده شود، و تعهدآور و آگاهي از و انتقام گيرنده از ظالمين و ياري بخش مظلومين باشد، عمل صالح محسوب مي گردد، و از اين رو است كه خداوند تعالي اين دسته از شعرا را استثناء فرموده، مي فرمايد: «الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و ذكروا الله كثيرا و انتصروا من بعد ما ظلموا» (سوره شعراء، آيه 227) مگر آن شاعران كه اهل ايمان و عمل صالح بوده و ياد خدا بسيار كرده، و براي انتقام از ستمي كه در حق آنها و ساير مؤمنان شده، از حق ياري جستند (و به شمشير زبان با دشمنان دين جهاد كردند).

مسعودي، در مروج الذهب (ج 3، ص 246 - 242)، منشاء اختلافات داخلي را كه يكي از موجبات سقوط رژيم بني اميه بوده، به شعر كميت نسبت مي دهد.

[15] تحفة الاحباب، ص 369.

[16] به جان تو سوگند، كه ابومالك سهل انگار و سست ضعيف نيست - او آن چنان نيست كه اگر حكيمي او را نهي كند، با او به ستيز برخيزد - بلكه او سروري است برتر از همه كه سرشتي بخشنده دارد و نيك منش است - اگر بر او فخر كني تنها بر فرمانبردارنش فخر نموده اي، ولي اگر كار را بدو واگذار كني او تمامي امور تو را كفايت خواهد نمود.

[17] امالي صدوق، مجلس 10، ح 12، ص 43.